تمنای طلوع

به تمنای طلوع تو جهان چشم به راه...

تمنای طلوع

به تمنای طلوع تو جهان چشم به راه...

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی

منم بالاخره مهاجرت کردم ...

مهاجرت انواعی داره بعضی ها از عالم درون به بیرون مهاجرت می کنند بعضی ها به سمت خدا مهاجرت می کنند و عرفا هم مهاجرت های مخصوص به خودشون را دارند. مهاجرت من الخلق الی الحق و بازگشت از این مهاجرت که خودش هم یک نوع مهاجرت دیگه هست که بهش می گن من الحق الی الحق.

در مورد من به اختیار خودم مهاجرت نکردم . در واقع مهاجرتونده شدم. (همیشه گفتم زبان فارسی فعل مناسبی برای عملی که فاعلش به اجبار به اون عمل دست زده نداره ).

خوب زیاده پرحرفی کردم.

مهاجرت منم از همین انواع لوس و بی مزه ی مهاجرت های تکنولوژیکی است .

 از سیستم عامل فخیمه و محترم پادشاهی خاندان مایکروسافت (ویندوز) به جمهوری لینوکس.

البته من خودم با اون سیستم استبدادی بیشتر حال می کردم ولی گویا دوستانی که باهاشون همراه شدم. در مورد افاضه های جناب شاه زیادی حساس شده بودند و پی (چربی حیوانی) تبعید را به تن خودشون حسابی مالیدند.

جریان از این قرار هست که پروژه ای که برای بنده تعریف شده است از قضای روزگار نیاز به محاسبات عجیب و غریبی داره که آخر و عاقبت کار بنده را احتمالا به جاهای عجیب و غریب  داستان های شاهنامه و ابر کامپیوتر هایی مثل رخش و سهراب و... (نگاه کنید به مرکز ابر رایانش ملی شیخ بهایی)  می اندازه. و از قرار معلوم اون فیلم هایی که دیدید در مورد اون دانشمند های عجیب و غریبی که توی یه جای تاریک پشت مانیتور و دارن کد می نویسن کاملا درسته. من خودم به چشم یکیشون را دیدم .

رفتم اونجا تو مرکز ابرکامپیوتردیدم یکی با کلاه افسر های روسی نشسته پشت یه سیستم با مانیتور سیاه بدون هیچ گرافیک خاصی فقط یک سری اعداد و حروف دارن به سرعت از جلو چشمش رد میشن، ۱۰ دقیقه ای نگاهش کردم . چشم از مانیتور بر نمیداشت. سکوت را شکوندم و گفتم شما چی داری تو این عدد ها می بینی که اینطوری بهشون زل زدی. یه لیوان آب را با نی می  خوره و در حالی که هنوز چشمش به مانیتوره بهم میگه : شما چشمت عادت نداره ولی بعد از یه مدت که اینجا باشی دیگه عدد ها را نمی بینی در عوضش ابرهای باران زا و ترافیک اتوبان تهران قم و انیمیشن جدیدی که واسه رندر کردن آوردن را  می بینی ( به خدا یاد فیلم ماتریکس افتادم ).

از قضا سیستم عامل ابر کامپیوتر های محترم سیستم لینوکس تشریف دارن و هیچ گرافیکی هم درش نیست و فقط یه ترمینال هست که باید هر کاری داری با اون انجام بدی . این شده که بنده طی یک اقدام نا خواشته مجبور به مهاجرت از وطن خویش شدم به یک جای کاملا ناشناخته .

ویندوز از روی لبتابم بنا به دلایل امنیتی پاک شد و در عوض یک سیستم عامل لینوکس بهم دادن که الان نشستیم روبه روی هم هیچ کدوم هم صدا از تنش در نمیاد . مثل دو نفری که تو مراسم خواستگاری رفتن تو اتاق که با هم حرف بزنن ولی ساکت نشستن رو به روی هم.

بعدا در مورد لینوکس و مهاجرت بهش بیشتر می نویسم .

(همین الان در اتاق را زدند و نذری اوردند.:دی)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی