تمنای طلوع

به تمنای طلوع تو جهان چشم به راه...

تمنای طلوع

به تمنای طلوع تو جهان چشم به راه...

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

سریال بیگ بنگ تئوری

بعد از ۱۲ سال، امروز اخرین قسمت The Big Bang Theory هم پخش شد و این سریال برای همیشه پایان یافت. حس می کنم یک تعدادی از دوست هام را از دست دارم. خیلی عجیبه.

بیشتر از همه حس شباهت عجیب بین این افراد و دنیای واقعی علم و دانشمندها بود که هرچند به شکل خیلی اغراق شده به نمایش در آمده بود ولی حقیقتا وجود داشت.

این که یک نفر به هزار دلیل عجیب و غریب دوست داشته باشه که یک جای به خصوص بشینه اصلا در اطراف من چیز  عجیبی نیست. من خودم همیشه یک جای خاص می شینم. ما همیشه موقع شام و نهار با دوستانمون یک جای خاص برای نشستن داریم.

اصلا برای اهل علم و دانش عجیب نیست که روی یک سری چیزهای خاص دقت خیلی زیادی داشته باشند و در مقابل سرنخ های اجتماعی را نتونن درک کنن. مشکل در ارتباطات اجتماعی به خصوص در پیدا کردن شریک زندگی در بین دانشمندان چیز خیلی عجیبی نیست که به خوبی در این سریال می شد دید.

شاید برای شما عجیب باشه ولی توی استخر دانشگاه می شه پیدا کرد افرادی را که دارن راجع به مشتقات درجه‌ی دوم معادله‌ی ناویر استوکس صحبت می کنند (رجوع شود به زیر نویس۱). یا موقع دیدن فیلم .... بماند. شباهت های زندگی در سریال تئوری انفجار بزرگ به قدری با واقعیت های زندگی دانشگاهی نزدیک بود که احساس می کنم فصلی از زندگی خودم تمام شد. (هر چند که من دانشمند نیستم و با دانشمند بودن هم خیلی فاصله دارم ولی خوب حداقل دانشمند ها را دوست دارم و کلی هم اطرافم هستن. شما من به چشم هاوارد ببینید که مهندس مکانیک بود.  ).

بگذریم. وقتشه برای همیشه با شلدون، لئونارد، پنی، امی، راج، هاواردو برنادت خداحافظی کنیم. خیلی ممنون که در این مدت ۱۲ سال با ما همراه بودین و باعث شدید احساس تنهایی نکنیم. ممنون.

زیرنویس ۱: معادله‌ی ناویر استوکس معادله ای است که با حل اون حرکت سیال را شبیه سازی می کنند.

هر کس به ملت خود خیانت کند ...

روزی برای «سلطان محمود غزنوی» کبکی آوردند؛ که لنگ بود!.

فروشنده برای فروش آن، زر و زیوری زیاد درخواست می کرد!.

سلطان محمود، حکمت قیمت زیاد کبک لنگ رو جویا شد!؟.

فروشنده گفت:
 وقتی دام پهن می کنم برای کبک ها ، این کبک را نزدیک دام ها رها می کنم، کبک آواز خوشی سر می دهد و کبک های دیگر به سراغ اش می آیند و در این حین در دام گرفتار می شوند.

هر بار که کبک را برای شکار ببریم؛ حتما تعدادی زیاد کبک گرفتار دام می شوند.

سلطان غزنوی، امر به خریدن این کبک کرد.
چون قیمتش را به فروشنده، پرداخت  و کبک را تحویل  گرفت سلطان مخمود بلا فاصله، تیغی بر گردن کبک لنگ زد و سرش را جدا کرد!.

فروشنده که ناباوارنه، سر قطع شده و تن بی جان کبک را می نکریست، گفت:
 شاها؟!،  این همه کبک، چرا سر این یکی را  بریدید!؟.

سلطان گفت:

 «هرکس ملت و قوم خود را بفروشد؛ مستحق جدا شدن سر و محکوم به‌مرگ است!!.»

چه باید کرد؟

شما هم شده تا به حال هی بنویسید و پاک کنید.

این شده احوال من توی ۶ ماه گذشته.