معجزه محرم
- پنجشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۵، ۰۱:۰۵ ق.ظ
وقتی که حرف نگفته از حد بگذرد، وقتی بغض نشکسته ی زیادی جمع بشود در گلو ، آدم ها معمولا دیگر چیزی نمی گویند ، اشکی نمیریزند، ....... سکوت می کنند... .
محرم هم ماه غریبی هست. بیشتر شبیه به یک معجزه ی جاری می ماند ... هر سال هی تکرار می شود و تکرار می شود و درست مثل طلوع خورشید که برایمان نامرعی شده است ، برایمان تکراری شده ، معمولا ما از دیدن معجزه بودن معجزات محرم می گذریم .... شاید هم عمدی در کار نیست ، آخر خود در دل معجزه ایم...
به هیات که پا می گذارم ، انگار آدم ها از سیاره ی دیگری آمده اند ، لباس ها یکرنگ شده اند اما گویی یک رنگ تر از لباس ها ، دل آدم هاست. می خواستم بنویسم مثل این که همه از یک خانواده ایم ، دیدم نه ؛ بهتر از یک خانواده ایم ، انگار یک نفریم.
من هم احساس می کنم ، با این که خیلی اهل هیات نیستم اما من هم احساسش می کنم . این لباس سیاه چه میکند؟ آدم هایی را در بغل گرفته ام که در روز های دیگر از کنارشان هم رد نمی شوم ، کسی دارد در بغلم زار زار می گرید که من را نمی شناسد . مرثیه ی کسی را خوانده اند که به جز نامی در کتابی چیزی از او ندیده ایم. فکر نمی کنم هیچ کدام از این بچه ها در سوگ پدرشان هم اینگونه منقلب شده باشند.
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
"محتشم کاشانی"
- ۹۵/۰۷/۱۵