ملا نصرالدین کمونیست شده بود .
از او پرسیدند : ملا میدونى کمونیسم یعنى چه ؟
گفت : میدانم
گفتند : میدانى اگر دو تا اتومبیل داشته باشى و یکى دیگر اتومبیل نداشته باشد ناچار خواهى بود یکى از آن دو را بدهى !؟
گفت : بله کاملاً حاضرم همین حالا این کار رابکنم
گفتند : میدانى اگر دو تا الاغ داشته باشى باید یکى را بدهى به کسى که الاغ ندارد !
گفت : نه! با این مخالفم ! این کار را نمى توانم انجام دهم .
گفتند : چرا این که همان منطق است و همان نتیجه ؟
گفت : نه این همان نیست چون من الان دو تا الاغ دارم ولى دو تا اتومبیل که ندارم ! .
بسیارى از مردم تا زمانى به شعارهاى زیبایشان پایبند هستند که منافع خودشان در خطر نباشد آنها قشنگ حرف میزنند اما در مقام عمل هرگز بر اساس آنچه میگویند رفتار نمى کنن.
قبل از جنگ یکسری از روشنفکرنماها به هیئتیها میگفتند که فریادهای خود را بر سر ظالمین بکشید و یا اینکه مشتهایی که به سینه خود میکوبید را به سینهی دشمنان بزنید. جالب آنکه وقتی جنگ شد، هیچکدام از اینها که این حرفها را میزدند در جنگ حضور نیافتند، در عوض، در رأس کسانی که به جبهه رفتند و مبارزه کردند همین سینهزنها بودند. همین گریهکنهای امام حسین بودند که مقابل دشمن سینهی خود را سپر کردند.