تمنای طلوع

به تمنای طلوع تو جهان چشم به راه...

تمنای طلوع

به تمنای طلوع تو جهان چشم به راه...

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سبک زندگی» ثبت شده است

هر کس به ملت خود خیانت کند ...

روزی برای «سلطان محمود غزنوی» کبکی آوردند؛ که لنگ بود!.

فروشنده برای فروش آن، زر و زیوری زیاد درخواست می کرد!.

سلطان محمود، حکمت قیمت زیاد کبک لنگ رو جویا شد!؟.

فروشنده گفت:
 وقتی دام پهن می کنم برای کبک ها ، این کبک را نزدیک دام ها رها می کنم، کبک آواز خوشی سر می دهد و کبک های دیگر به سراغ اش می آیند و در این حین در دام گرفتار می شوند.

هر بار که کبک را برای شکار ببریم؛ حتما تعدادی زیاد کبک گرفتار دام می شوند.

سلطان غزنوی، امر به خریدن این کبک کرد.
چون قیمتش را به فروشنده، پرداخت  و کبک را تحویل  گرفت سلطان مخمود بلا فاصله، تیغی بر گردن کبک لنگ زد و سرش را جدا کرد!.

فروشنده که ناباوارنه، سر قطع شده و تن بی جان کبک را می نکریست، گفت:
 شاها؟!،  این همه کبک، چرا سر این یکی را  بریدید!؟.

سلطان گفت:

 «هرکس ملت و قوم خود را بفروشد؛ مستحق جدا شدن سر و محکوم به‌مرگ است!!.»

شعر قارئه الفنجان و ترجمه اش از نزار قبانی

نزار قبانی

نزار قبانی در سال ۱۹۲۳ در شهر دمشق پایتخت سوریه چشم به جهان گشود. دروس ابتدایی و مقطع دبیرستان را در همین شهر گذراند. سپس در رشته حقوق دانشگاه دمشق مشغول به تحصیل شد و توانست در سال ۱۹۴۵ مدرک کارشناسی خود را بگیرد. پس از اتمام تحصیلات، به جای پرداختن به حرفه وکالت بر آن شد تا به هیات دیپلماتیک سفارت سوریه در قاهره بپیوندد و چند سالی در سفارتخانه کشورش در ترکیه، انگلیس، لبنان و اسپانیا مشغول به کار بود.

برخی معتقدند تعلق خاطر او به موضوع زن ناشی از دو مساله و حادثه یی است که به شدت در روح و روان او تاثیر فراوان گذاشت. حادثه اول به خودکشی خواهرش وصال برمی گردد که در عشق خویش ناکام ماند و چاره یی جز انتحار نیافت و حادثه دوم به ترور همسر عراقی اش به نام «بلقیس الراوی» بازمی گردد که در جریان بمب گذاری یک گروهک مخالف رژیم عراق در سال ۱۹۸۱ در سفارت این کشور در بیروت جان باخت. نزار در پی کشته شدن همسرش بلقیس در سال ۱۹۸۱ قصیده یی می سراید. او در این قصیده لطیف ترین احساسات شاعرانه خویش را برای خواننده بیان می کند و کشته شدن همسرش را بهانه یی برای محکوم کردن فتنه ها و تفرقه های موجود بین عرب ها قرار می دهد. آنجایی که می گوید؛ «اگر آنان درخت زیتونی را از ربع قرن پیش آزاد کردند یا میوه لیمویی را بازگرداندند و پلیدی را از تاریخ محو نمودند از قاتلان تو تشکر خواهم کرد ای بلقیس، اما آنان فلسطین را ترک کردند تا آهویی را بکشند.»

نزار در آوریل ۱۹۹۸ در لندن چشم از جهان فروبست. اما مردم همچنان خاطره نزار را که با صدای آرام ولی پراحساسش اشعارش را می خواند به یاد دارند. جسد نزار قبانی به دستور حافظ اسد رئیس جمهور وقت سوریه با احترام نظامی و تشریفات رسمی بر دوش هزاران نفر از دوستداران شعرش در دمشق زادگاه او به خاک سپرده شد.

در ادامه مطلب شعر فال قهوه ی او با ترجمه آورده شده اشت

ما و گناهانمان

«ما با گناهانمان عذاب می‌شویم، نه به خاطر آنها»
البرت هابارت

شکر فارسی

در پاکستان نام های خیابان‌ها و محلات اغلب فارسی و صورت اصیل کلمات قدیم است.

خیابان های بزرگ دو طرفه را شاهراه می‌نامند، همان که ما امروز «اتوبان» می‌گوییم!

بنده برای نمونه و محض تفریح دوستان، چند جمله و عبارت فارسی را که در آنجاها به کار می‌برند و واقعا برای ما تازگی دارد در اینجا ذکر می‌کنم که ببینید زبان فارسی در زبان اردو چه موقعیتی دارد.

 نخستین چیزی که در سر بعضی کوچه‌ها می‌بینید تابلوهای رانندگی است.
در ایران اداره‌ی راهنمایی و رانندگی بر سر کوچه‌ای که نباید از آن اتومبیل بگذرد می‌نویسد:« عبور ممنوع» و این هر دو کلمه عربی است، اما در پاکستان گمان می‌کنید تابلو چه باشد؟
«راه بند»‌!

تاکسی که مرا به قونسلگری ایران درکراچی می‌برد کمی از قونسلگری گذشت، خواست به عقب برگردد،یکی از پشت سر به او فرمان می‌داد، در چنین مواقعی ما می‌گوییم:
عقب، عقب،عقب، خوب!

 اما آن پاکستانی می‌گفت: واپس، واپس،بس!

و این حرفها در خیابانی زده شد که به « شاهراه ایران» موسوم است.

این مغازه‌هایی را که ما قنادی می‌گوییم( و معلوم نیست چگونه کلمه‌ی قند صیغه‌ی مبالغه و صفت شغلی قناد برایش پیدا شده و بعد محل آن را قنادی گفته اند؟)
آری این دکانها را در آنجا «شیرین‌کده» نامند.

 آنچه ما هنگام مسافرت «اسباب و اثاثیه» می‌خوانیم، در آنجا «سامان» گویند.
 سلام البته در هر دو کشور سلام است. اما وقتی کسی به ما لطف می‌کند و چیزی می‌دهد یا محبتی ابراز می‌دارد، ما اگر خودمانی باشیم می‌گوییم: ممنونم، متشکرم، اگر فرنگی مآب باشیم می‌گوییم «مرسی» اما در آنجا کوچک و بزرگ، همه در چنین موردی می‌گویند:« مهربانی»!

 آنچه ما شلوار گوییم در آنجا «پاجامه» خوانده می‌شود.

 قطار سریع السیر را در آنجا«تیز خرام» می‌خوانند!

جالبترین اصطلاح را در آنجا من برای مادر زن دیدم، آنها این موجودی را که ما مرادف با دیو و غول آورده‌ایم «خوش دامن» گفته‌اند. واقعا چقدر دلپذیر و زیباست.

از پاریز تا پاریس_محمدابراهیم باستانی پاریزی / چاپ ششم، ١٣٧٠/صص ١٣٣و ١٣٤

به نقل از فضای مجازی

مثل یک مهندس فکر کردن!

خیلی نیاز به استدلال ندارد که قبول کنیم ، آدم ها معمولا به آن شکلی که فکر می کنند ، زندگی می کنند. اما این مساله روی دومی هم دارد. آیا آدم ها به آن شکلی که زندگی کنند ، فکر هم می کنند؟ یعنی اگر یک انسانی سال های متمادی مجبور به انجام کاری بشود –مثل مرتب کردن یک ارشیو از اطلاعات یا محاسبه کردن و...- آیا این شیوه ی زندگی کردن ، شیوه ی فکر کردن این آدم را هم تغییر می دهد یا نه ؟

جواب به این سوال با خودتان اما نوع تحلیل شخصی که توی این ویدیو که لینکش را برایتان توی پاورقی گذاشته ام برایم جالب بود. این بنده ی خدا یک مهندس موشک هست (بله همچین مهندسی هم داریم) ایشان به صورتی جالب انتخاب شده تا با رییس جمهور ایالات متحده راجع به یک سری مسایل که موضوع بحث ما نیست مصاحبه کند . در بین مصاحبه سوالی از رییس جمهور(اوباما) می پرسد وجوابش را هم می گیرد. تا اینجا چیز غیر عادی اتفاق نمی افتد. اما بعد از مصاحبه این بنده خدا می نشیند و ان جواب هایی را که دریافت کرده به شیوه ی خودش تحلیل می کند .

به عنوان سوال از اوباما این را پرسیده که چرا کشور امروزه بیشتر از قبل دوقطبی شده است؟

فارغ از این که جواب اوباما چه قدر منطقی هست . نحوه ی برخورد این مهندس با جواب اوباما برای من جالب هست . اوباما جواب میدهد (به مضمون ) که بعضی مردم فقط یک رسانه ی خاص را دنبال می کنند و رسانه ها معمولا خط فکری خاصی را دارند و معمولا منصفانه خبر ها را نمی چینند و انها معمولا دو فضای مختلف را از ان شیوه ای که دنیا را می بینند اشغال می کنند ....

اما بعد از این دوست ما اینطوری صحبت های اوباما را تفسیر می کند ...

در تئوری کنترل مهندسی چیزی وجود دارد به نام حلقه بازخورد (فیدبک لوپ ) . بازخورد منفی وجود دارد و بازخورد مثبت . اگر از یک سیستم بازخورد منفی را بگیرید همیشه همگرا و بی نظم میشود (یعنی همیشه به قول مهندس ها به سمت بی نهایت متمایل میشود یا به قول سیاسیون به بی نظمی و آشوب منتهی خواهد شد ) این سیاست نیست بلکه ریاضیاته . وقتی آدم های با جناح سیاسی چپ یا راست همیشه به رسانه هایی که با طرز فکرشان همسو هست گوش می کنند موقعیت خطرناکی به وجود می آید . وقتی که هیچ بازخورد منفی در جهت اعتدال وجود نداشته باشد ، به سمت افراط گرایی کشیده می شویم . این وظیفه ی هر دو جناح این مناظره ها هست که به دو طرف گوش کنند ولی اگر این کار را نکنند ، وارد یک محفظه ی نشدید خواهیم شد که هر دفعه برای رساندن کلاممان به یکدیگر باید کمی بیشتر فریاد بکشیم و در نهایت طولی نخواهد کشید که چیزی شنیده نخواهد شد مگر فریاد بر سر مخالفان ...

فارغ از درستی جواب (که به نظر من تا اینجا اشکالی به جواب وارد نیست ) . این نحوه ی برخورد ریاضی وار با هر مساله ای ، خواه ناخواه به شیوه ی زندگی کسانی تبدیل خواهد شد که عمر خود را صرف  ریاضیات و منطق کنند . لذا من هم به عنوان یک مهندس هر چه بیشتر به دانش و سابقه ی خودم در مهندسی اضافه می کنم ، بیشتر از قبل علاقه مند به اداره ی زندگی ام به شیوه ی مهندسی می شوم.

اگر شما با من مخالفید و فکر می کنید که مهندس بودن تاثیری در این شیوه زندگی ندارد و همه به نوعی به این شیوه زندگی می کنند و من فرید ذهن تطابق پذیر را خورده ام ، از نظراتتان من را هم آگاه کنید.

پاورقی :

https://youtu.be/GpWQHFzrEqc